كاربرد To realize

ارزش يک خواهر را،
از کسي بپرس
که آن را ندارد.
To realize The value of a sister Ask someone
Who doesn't have one.
ارزش ده سال را،
از زوج هائي بپرس که
تازه از هم جدا شده اند.
To realize The value of ten years:
Ask a newly
Divorced couple.
ارزش چهار سال را،
از يک فارغ التحصيل دانشگاه بپرس.
To realize The value of four years:
Ask a graduate.
ارزش يک سال را،
از دانش آموزي بپرس که
در امتحان نهائي
مردود شده است.
To realize The value of one year:
Ask a student who
Has failed a final exam.
ارزش يک ماه را،
از مادري بپرس که
کودک نارس به دنيا آورده است.
To realize The value of one month:
Ask a mother who has given birth to a premature baby.
ارزش يک هفته را،
از ويراستار يک مجله هفتگي بپرس.
To realize
The value of one week:
Ask an editor of a weekly newspaper.
ارزش يک ساعت را،
ازعاشقاني بپرس که
در انتظار زمان قرار ملاقات هستند.
To realize The value of one hour:
Ask the lovers who are waiting to meet.
ارزش يک دقيقه را،
از کسي بپرس که
به قطار، اتوبوس يا هواپيما نرسيده است.
To realize The value of one minute:
Ask a person who has missed the train, bus or plane.
ارزش يک ثانيه را،
از کسي بپرس که
از حادثه اي جان سالم به در برده است.
To realize The value of one-second:
Ask a person who has survived an accident.
ارزش يک ميلي ثانيه را،
از کسي بپرس که در مسابقات المپيک،
مدال نقره برده است.
To realize The value of one millisecond:
Ask the person who has won a silver medal in the Olympics.
زمان براي هيچکس صبر نمي کند.
قدر هر لحظه خود را بدانيد.
قدر آن را بيشتر خواهيد دانست، اگر بتوانيد آن را با ديگران نيز تقسيم کنيد.
Time waits for no one. Treasure every moment you have.
You will treasure it even more when you can share it with someone special.
براي پي بردن به ارزش يک دوست،
آن را از دست بده.
To realize the value of a friend:
Lose one

كنترل بيش از حد در سازمان

مورچه هر روز صبح زود سر کار مي رفت و بلافاصله کارش را شروع مي کرد**با خوشحالي به ميزان زيادي توليد مي کرد*

*رئيسش که يک شير بود، ازاينکه مي ديد مورچه مي تواند بدون سرپرستي بدين گونه کار کند، بسيار متعجب بود*

*بنابر اين بدين منظور سوسکي را که تجربه بسيار بالايي در سرپرستي داشت و به نوشتن گزارشات عالي شهره بود، استخدام کرد*

*اولين تصميم سوسک راه اندازي دستگاه ثبت ساعت ورود و خروج بود*

*او همچنين براي نوشتن و تايپ گزارشاتش به کمک يک منشي نياز داشت*

*عنکبوتي هم مديريت بايگاني و تماسهاي تلفني را بر عهده گرفت*

*شير از گزارشات سوسک لذت مي برد و از او خواست که نمودارهايي که نرخ توليد*

*را توصيف مي کند تهيه نموده که با آن بشود روندها را تجزيه تحليل کند*

*او مي توانست از اين نمودارها در گزارشاتي که به هيات مديره مي داد استفاده کند*

*بنابراين سوسک مجبور شد که کامپيوتر جديدي به همراه يک دستگاه پرينت ليزري بخرد*

*او از يک مگس براي مديريت واحد تکنولوژي اطلاعات استفاده کرد*

*مورچه که زماني بسيار بهره ور و راحت بود،*

*از اين حذ افراطي کاغذ بازي و جلساتي که بيشترين وقتش را هدر مي داد متنفر بود *

*شير به اين نتيجه رسيد که زمان آن فرا رسيده که شخصي را به عنوان مسئول واحدي*

*که مورچه در آن کار مي کرد معرفي کند*

*اين سمت به جير جيرک داده شد**.*

*اولين تصميم او هم خريد يک فرش و نيز يک صندلي ارگونوميک براي دفترش بود*

*اين مسئول جديد يعني جير جيرک هم به يک عدد کامپيوتر و يک دستيار شخصي *

*که از واحد قبلي اش آورده بود، به منظور کمک به برنامه بهينه سازي استراتژيک *

*کنترل کارها و بودجه نياز پيدا کرد*

*اکنون واحدي که مورچه در آن کار مي کرد به مکان غمگيني تبديل شده بود که ديگر هيچ کسي در آن جا نمي خنديد و همه ناراحت بودند*

*در اين زمان بود که جير جيرک، رئيس يعني شير را متقاعد کرد که نياز مبرم به شروع يک مطالعه سنجش شرايط محيطي وجود دارد*

*با مرور هزينه هايي که براي اداره واحد مورچه مي شد، *

*شير فهميد که بهره وري بسيار کمتر از گذشته شده است*

*بنابر اين او جغد که مشاوري شناخته شده و معتبر بود را براي مميزي و پيشنهاد راه حل اصلاحي استخدام نمود*

*جغد سه ماه را در آن واحد گذراند و با يک گزارش حجيم چند جلدي باز آمد،*

*نتيجه نهايي اين بود: تعداد کارکنان زياد است*

*حدس مي زنيد اولين کسي که شير اخراج کرد چه کسي بود؟*

*مسلماً مورچه؛ چون او عدم انگيزه اش را نشان داده و نگرش منفي داشت